دستهای جوهری
حالا تو خیال کن این دستهای جوهری شده این ناخن های رنگ گرفته، این استخوانهای پر از خستگی، نقش گل و بوته رو بکارند
وسط سفره های مردم و وسط سفره های خودشان خالی باشد!
خیال کن تمام روزها را بسختی طی کنند
تا اخر برج بیاید و پول زحمتشان را بگیرند اما پول آخر برجشان کفاف مابقی روزهای ماه را ندهد،
خیال کن صاحبان این دستها پدری است که دوست دارد جهاز دخترش را بخرد
یا برای زنش لباسی تهیه کند یا دفتر و مداد پسر کوچکترش را نو کند!
اینها همه خیال هست و خیالات نیست …