به دست غیر مبادا امیدواری ما
روبروی قفسه های قد بلند فروشگاه ایستادیم و به قیمتها نگاه میکنیم
مشغول مقایسه و صحبتیم که مرد جوانی کنارمان می ایستد و تاکید میکند همین الان قفسه را خالی کنیم
و ببریم خانه، با آب و تاب و کمی هم اغراق برایمان از افزایش قیمتها میگوید و از اینکه اگر الان نخریم باید فردا گرانتر بخریم و … ما خرید همیشگی خودمان را انجام میدهیم و توی صف صندوق می ایستیم روبروی ما اینبار مردی جوان با همسرش ایستاده که اندازه ی یک خانواده ی تقریبا ۱۵ نفره خرید کرده حبوبات و لوازم بهداشتی و بیسکویت و … حیرت میکنیم از خرید زیادشان و تاکید به داشتن اینهمه جنس در خانه، جلو میرویم یک قلم جنس را حساب میکنیم و از فروشگاهِ شلوغ و پر از آدمِ نگرانِ در حال خرید دور می شویم، توی هوای خنک پاییزی قدم میزنیم و به مردم فکر میکنیم به دولت به کشورمان به جهلی که قبل تر ها هم ما را کشان کشان به قهقهرا برده و حالا باز دارد تکرار میشود، کی قرار است تغییر را از خودمان شروع کنیم؟! کی قرار است دست از این احتکار های خانگی برداریم کی قرار است به داد هم برسیم؟! چندبار زمین خوردن برای ما کافی است؟! کاش ما را، ما مردم خاورمیانه را ما ایرانی ها را اینقدر خوب نمیشناختند…
پینوشت: دستهای خارجی گرچه هست، گرچه چنگالهای امریکایی درگلوی مردمان ما فرو رفته اما از دستهای آلوده ی داخلی غافل نباشیم، دامن نزنیم به جهلی که آینده ی فرزندانمان را نابود خواهد کرد..