ثبت لحظه های زندگی، به ما آموخته بودند اهل قناعت باشیم، چشممان پیِ مال و مقام منصب و زندگیِ کسی نباشد. گفته بودند هر کس هر چه دارد از فضل خداست و تلاش خودش پس بجای حسرت خوردن و غیبت کردن دستمان را بگذاریم روی زانوی خودمان و یا علی بگوییم و کار کنیم و از خدا هم مدد بخواهیم.
گفته بودند نظر تنگی اول ضررش برای خودمان است، دریا دل باشیم تا کمِ خودمان را هم زیاد بدانیم و چشم ندوزیم به این و آن…
اینها را برای ما گفته بودند چقدر عمل کردیم را نمیدانم اما انگار اینگونه که هستیم نبودیم قبل تر ها…
آن روزها مجالی نبود برای پاییدنِ لحظه لحظه ی زندگی دیگران، اصلا بگذار اینطور بگویم قبل تر همه بهتر بودیم، ثبت لحظه های زندگی و به تماشا گذاشتنش آن وقتها کار قشنگی نبود، به قضاوت نشستن و غیبت و تهمت زشت بود و گناه و نظرتنگی و پر از کینه بودن عاقبت خوبی نداشت و چشم زخم حقیقت داشت!!!
اما حالا پیش از آنکه چای در فنجانمان خنک شود آن را به اشتراک میگذاریم، نقاب به چهره میزنیم و زندگی را آنگونه که میخواهیم نشان میدهیم چشم زخم را خرافات میدانیم و به انرژی های منفی معتقدیم! کاش به گذشته بر میگشتیم، به روزهایی که مردم بیشتر هوای یکدیگر را داشتند، به روزهایی که خوشی را برای همه میخواستیم و برای شاد بودن آدمها تلاش می کردیم، قصه ی زندگی ِ همه ی ما پستی ها و بلندی های بسیار دارد، فراز ها و فرودها، شادی ها و غم ها اما به ما آموخته اند که صبر کشتی نوح را می سازد و او را از دل طوفان ها رها میکند، صبر موسیِ به نیل انداخته را سالم و سلامت در دامان مادرش میگذارد، صبر پیامبر مهربانی ها را از دل شعب ابی طالب بیرون میکشد و به عرش میبرد، و اعجاز صبر اگر برای آنها بوده برای ما نیز خواهد بود.