جوانه امید
شماهم اهل شخم زدن روزهای زندگیتان هستید؟! من بشدت مبتلا به شخم زدنم، هر روز که از خواب بیدار میشوم
چند دقیقه ای را توی ذهنم مشغولم هر شب وقت خوابیدن هم همینطور روزهای رفته ام
را آدمهای زندگی ام را خوشحالی ها و گریه هایم را شخم میزنم
و بذر میکارم و منتظر رویش جوانه ای سبز از دل خاطرات میمانم، گاهی خاطره ام جوانه میزند و نهالی میشود
و درختی پر بار برایم به ارمغان می آورد گاهی هم هیچ جوانه ای از دل بذرم بیرون نمیزند،
اما مهم نیست آنچه اهمیت دارد اینست که زمین آماده ست و باید بذر دیگری کاشت،
این روزها مشغول شخم زدن خاطرات بودنِ لوح هنر هستیم و چقدر که این زیر و رو کردن روزها حالمان را دگرگون ساخته،
چقدر مرور لحظه هایی که با عشق گام برداشتیم برایمان لذت به ارمغان آورده،
از شخم زدن روزهای رفته اکنون به بذر همدلی رسیدیم
بنا را گذاشته ایم به یک سفره شدن به رسم قدیم، دلمان میخواهد
دستی را بگیریم تا برق شادی در چشمی دویده شود
و بذر عشق در دلی جوانه بزند باشد که خداوندِ همیشه مهربان نگاهش را از ما نگیرد و اینگونه لوح هنر را جانی دوباره بخشیدیم میخواهیم
دستهایی را بگیریم و دلهایی را شاد کنیم بی واسطه و دلیل این کار این روزهای ماست، کار این روزهای شما چیست؟!