خشت های کارگاه
در کدامین نخلستان هستی با دلدار خود به راز و نیاز نشسته ای؟در کدامین چاه سر فرو برده و راز دل می گشایی؟
کاش می دانستیم بیت الاحزانت را کجا برپا کرده ای؟
ای یوسف فاطمه!
ای یار سفر کرده!
ای یار سفر کرده!
هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون می گریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می شوند.
ما در کنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل های ارادت به دست گرفته و
ما در کنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل های ارادت به دست گرفته و
هر آدینه منتظریم که چونان رسول اعظم(ص) که از مکه به مدینة النبی هجرت کرد،
از مکه طلوع کنی و به مدینة المهدی دل ها پا گذاری.
این صحنه یکی از زیباترین صحنه های کارگاه ماست،
خشت ها پهلو به پهلو کنار هم ارام میگیرند
و تماشایی تر از همیشه می شوند،
حیاط کارگاه پر از دعا می شود و ای کاش که مرغ امین براه باشد….