دی ماه های پر حادثه
عکس و کپشن کاملا بی ربط اند…
قوه ی خیال آدمیزاد هر قدر که میتواند حال ادمی را خوش کند و او را غرق در آمالها و آرزوهایش بکند،
همان قدر هم میتواند کام ادم را تلخ کند،
کافی ست یک لحظه بشویم مادر ِ دختر بچه ای که در آتشِ کمبودها میسوزد،
یا بشویم پدری که با تمام سختی ها فرزندش را به دانشگاه می فرستد تا آینده ای درخشانش را ببیند،
اما خبر مرگ پسرش را میشنود و پیکر بی جانش را میبیند و نمیداند حالا از چه کسی باید شاکی باشد،
رییس دانشگاه که لابد بی خبر است از همه جا، از راننده که او هم مامور است و معذور یا اتوبوسِ فرسوده؟!
اصلا شاکی بودن دیگر چه سودی دارد؟!
کم کم داریم به دی ماه های پر حادثه عادت میکنیم،
به تصادف به آتش سوزی به مرگ، کاش این حادثه ها ها رنگ تکرار نگیرد…