ظروف مینا
توی ویترینِ خانه ی نو عروس پر است از کریستالهای مارک دارِ خارجی، مادر عروس به ویترین اشاره می کند و با حالتی بین فخر و مباهات و تواضع
میگوید: همین چنتا تیکه شده ۱۲ میلیون!!! من دوست داشتم واسه دخترم بیشتر و بهتر بخرم ولی خب میگن تحریم شدیم و واردات نداریم، این
جنسای بنجل ایرانی ام که نمیشه خرید! حاضران توی مجلس با مادر عروس همراهی می کنند و به بنجل بودن جنس ایرانی صحه میگذارند، من اما به
هنرهای اصیل ِ کشورم و شهرم فکر میکنم به دستهای هنرمندی که نقش می آفریند و زینت می بخشند،
به امید هایی که با این طرز تفکرها نا امید می شود به جوانهای هنرمندی که بیکار می شوند، به انبار های پر از ظروفِ بی نظیرِ مینا که با هزار زحمت و
تلاش آماده شده اند اما خریداری ندارند،
به عزت نفسی که نداریم و یا از دست داده ایم به آنچه خود داریم اما از بیگانه تمنایش می کنیم، وقتش رسیده حال و هوایمان را عوض کنیم که به
دست غیر مبادا امیدواریِ ما …