آخرین باری که به ایرانی بودن خودتان افتخار کردید کی بوده؟!
آخرین باری که شوقی در دلتان جوانه زده و لبخندی روی لبتان نشسته و شاد شده اید از اینکه وطنتان ایران است؟!
این آخرین بار برایتان خیلی دور است؟دور از دسترس است طوریکه گمان میکنید اصلا موقعیتی نبوده؟!
حق دارید، ما دیر زمانیست که به ایرانی بودنمان افتخار نمیکنیم شاید چون بهانهی خوبی برای اینکار نداریم، شاید چون این روزها بهانه برای نفرت از وطن بیشتر پیدا میکنیم، نفرت از جایی که متعلق به ماست و ما در دامن آن پرورش پیدا کرده ایم.
هر روز انبوهی از پیامها و فیلم ها و عکسهایی را میبینیم که میگوید کشورمان جای خوبی نیست و قلبمان فشرده میشود از این اطلاعات…
اما بیایید کمی منصفانهتر رفتار کنیم، بگردیم دنبال موقعیتهای افتخار آمیزی که تجربه کردیم، بگردیم به دنبال اتفاقهای مثبتی که رخ داده اما ما ندیدیم و یا به نظرمان میرسد افتخاری ندارد!!!
اینها نه خیالات است و نه رویا، موقعیتهای بسیاری هست برای بالیدن به وطنمان به این آب و خاک اما چه میشود کرد که آدمیزاد معمولا دلش میخواد کمی ها و کاستی ها را تماشا کند؟
چه میشود کرد که رسانه بیش از آنکه در دستهای ما باشد در چنگال کسانی است که میخواهند این سرزمین همیشه عقب مانده و وابسته باشد!
در گوگل جست و جو کنید ۲۳ مهر، بنویسید رصدخانهی ملی، باز بنویسید تلسکوپ ایرانی، بعد یکی از سایتها را باز کنید و بخوانید این خبر مهم لابلای زن زندگی آزادی گم شد!
این تنها خبر نیست، خبرهای بسیاری از تلاش و موفقیت آدمهای همین مرزو بوم هر روز لابلای خبرهای زرد دفن میشود شاید چون ما باید همیشه در غم و اندوه باشیم چون برایمان این را خواسته اند و ما تن داده ایم به این خواسته!!!
شاید چون ناامیدی و خشم و خراب کردن همیشهی تاریخ از امیدواری و شادی و ساختن راحت تر بوده، شاید چون قدم برداشتن و رفتن و رسیدن سخت تر از ایستادن و ماندن و تحقیر شدن است!