لوح قلم

دستهای پینه بسته

دستهای پینه بسته

خلاصه که داشتم از بی پولی می گفتم از گره خوردن کارها از بی برکتی مالها از نبودن

حال خوش البته که من هم گاهی خیلی روشنفکر می شوم

و بادی به غبغب می اندازم که خوش حالی ربطی به پول ندارد

و در کمتر از چند دقیقه حرفم را پس میگیرم

چون ربط دارد خیلی نداشته باشد کم را حتما دارد،

 

مگر میشود ربط نداشته باشد!!!

آخرین بارِ حمله کردنِ بی پولی برای هر کدام از ما هر وقت که بوده

و هر وقت که هست دلمان خواسته یکی بیاید دستمان را بگیرد

و بگوید نگران نباش تنها نیستی خدا هست ما هستیم،

دلمان خواسته یکی بی دریغ و بی منت کمکان کند و برویمان نیاورد‌،

دلمان خواسته خداوند از راهی که گمانش را نداریم برایمان برساند

و خدا همیشه کمک کرده به قول قدیمی تر ها به مو رسیده و پاره نشده،

این روزها وضعیت خیلی ها به مو و باریک تر از مو رسیده

ترس از آبرو خیلی ها را محزون کرده

و دستهای پینه بسته ی خالی این روزها زیاد است،

ما قصدمان اینست

که مرهم باشیم برای دردها و آرامش باشیم

برای طوفان ها کاری سخت است که دستِ تنها از عهده اش بر نمی آییمپس

از شما هم طلب یاری می کنیم

برای یاری رساندن، شما هم در طرح  خرید آثار هنری به نفع نیازمندان

شرکت کنیدآخرین باری که بی پولی به شما حمله ور شده بود را یادتان هست؟!

سوال مسخره ایست؟!مثل سوال مجری های تلویزیونی که از مهمانشان میپرسند

آخرین باری که از ته دل قاه قاه خندیدی یادت هست؟!

یا مثلا کی از ته دل زار زار گریه کردی؟

خب اینجور سوالها جواب دادنشان کمی سخت است ممکن است

این حال ها آنقدر ها هم دور نباشد ممکن است انقدر نزدیک باشد که

ادمی توی همان جواب دادن هم بخواهد زار زار گریه کند یا بخندد یا …

 

 

بازگشت به لیست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *