لوح قلم

جز تو پناهی ندارم…

ذکر یونسیه

جز تو پناهی ندارم

می‌گویند درد مثل کوه می‌آید، یکباره، سنگین، آوار می شود و نَفَس آدمی را به شماره می اندازدُ مثل مو می‌رود همان قدر باریک و ظریف، درد همین است، آمدنش پر‌هیاهوست و رفتنش بی‌سر و صدا و مردِ میدان می‌خواهد که وقت هیاهو دم نزنی و وقت سکوتش شکر کنی، دردها هر کدام آموزگاری هستند با رسالتِ عبد نمودنِ ما، باید که صبورانه تحمل کنیم و حتی اخم آموزگارِ سخت‌گیرِ روزگار را به جان بخریم تا بیاموزیم آنچه نمی‌دانیم، دردها گاهی بهانه اند برای قریب‌تر شدن، یونس پر از دردِ مردم ِ زمانه‌اش بود لبریزِ لبریز آنقدر که تاب نیاورد و مهمان تاریکیِ شتابش شد! اما در دل نهنگ(درد) نزدیک شد آنقدر که صدایش از دل تاریکی به عمق نور رسید … دردهای ما مقدس‌اند اگر چشم‌هایمان جز خدا نبیند، درد بهانه است کسی ما را صدا زده است.
انتشار با ذکرمنبع (lohehonar.com)

بازگشت به لیست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *