لوح قلم

زمستان با بوی بهار

زمستان با بوی بهار

آن بیرون باران دارد غوغا میکند،

آرام آرام ریز ریز و نمه نمه می بارد و هوا بوی بهار گرفته،

اصلا به قد و قواره و هیبت زمستان این باران های ارام و با حوصله نمیآید باران زمستانی باید ببارد بکوبد و غرش کند،

بعدتر تبدیل شود به برف و یک خوشحالی عمیق بنشاند ته دلِ بچه هایی که منتظرند برف را ببینند و ادم برفی بسازند و مدرسه نروند!

بچه هایی که زیر باران فقط خیسی را تجربه میکنند دوست دارند

بروند زیر برف دهانشان را باز کنند سمت اسمان تا یک تکه ی ریز به قدر پنبه، از سرما بیوفتد

ته حلقشان و ذوق کنند از این سردی… اما بارانِ آن بیرون بوی برف نمیدهد،

بوی سرما حتی، زمستان است اما تنش بوی بهار می دهد

و انگار بی صبرانه در انتطار بهار است… ما چه می دانیم شاید خیلی از دستها بالا رفته و طلب کرده که امسال برف نیاید،

باران تند بی امان نیاید،

دستها بالا رفته و چشم ها به ترک روی سقف مانده و به چکه های ریز باران،

شاید لبهای زیادی دعو کرده اند سرما از این فراتر نرود چون گرم کردن خانه هایشان مشکل می شود،

شاید دلهای خیلی ها از سرما پر است و از خدا بهار طلب کرده اند… ما جه می دانیم؟!

بازگشت به لیست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *