اسفند ماه
اسفند که از راه میرسد، با خودش بوی خانه تکانی، بوی تمیزی، بوی بهار می آورد،
توی خیابان پر است از وانتهایی که انبوه فرشها را بار زده اند و میبرند تا کثیفیهای یکسال را از دل تاروپودشان بیرون بکشند،
توی پیاده روها هم پر است از آدمهایی که دنبال نو نوار شدن اند، بازار کفش و کیف و کت و شلوار هرچند کم اما گرم میشود،
اسفند با خودش یک هول و اضطرابی می آورد انگار که باید همهی کارها در این یک ماه تمام شود، شیشهها از غبار تهی شوند
و زمین از لکه و دیوار از سیاهی، چند سالی هم هست
که همه یادآوری میکنند خانه تکانیِ دل واجب تر از در و دیوار است
اما این رسم دیرینه کم رنگ نشده و نمیشود،
خانه ی دل پر از کینه و تهمت و ناراحتی و دلخوری هم اگر باشد
برای ما ایرانی ها واجب است که شیشه ها برق بیوفتد و فرش بی لکه باشد!!! اسفند ماه آخرین ماه سالی است
که همه بخودشان قول داده اند بهترین سال از عمرشان باشد، قول داده اند
به اهدافشان برسند قول داده اند تلاش بیشتری بکنند و دست از سستی و خمودگی بردارند،
این ماه آخر برای آنها که تلاش کرده اند خیلی شیرین است اما برای انها که یا نخواسته اند
و یا نتوانسته اند به هدف هایشان برسند یک تلخی زهرآگینی دارد که با هیچ قندی درمان نمیشود،
اسفند که از راه می رسد آدمها ناخودآگاه خودشان را بیشتر مرور میکنند، و دلشان کمی نرم تر از باقی سال است،
اسفند برای ما ایرانی ها تنها یک ماه از فصل سرد نیست، سی روزه پر از خاطره ست ..